استقبال مردم از فیلم دیدن، کتاب خواندن و گشتهای فرهنگی روزبهروز کمتر میشود. نگاهی گذرا به آمار فروش سینماها و میزان فروش کتابها این ادعا را تأیید میکند. گزارش اکرانهای آذرماه نشان میدهد سینماها در هفته اول با فروشی معادل ۳۶ میلیارد تومان با کاهشی ۸ میلیاردی نسبت به هفته گذشته روبهرو بودند. فروش سینماها در هفته دوم آبان ۴۸میلیارد و ۳۰۰ میلیون تومان بوده که این رقم تا آذرماه روند کاهشی داشته است.
این در حالی است که در میان فیلمهای اکرانشده تقریباً چند فیلم کمدی روی پرده است، اما انگار این فیلمها هم نتوانستند مخاطب را به سالنها بکشانند و فروش فیلمها با افت جدی روبهرو بوده است. در این اتفاق شیوع بیماری و آلودگی هوا بیتأثیر نیستند و شاید همین مسئله باید زنگ خطری باشد برای مسئولان که چارهای بیندیشند برای شرایط روحی حاکم بر جامعه.
استقبال از سینما و حتی نوستالژی صف بستن برای استقبال از آثار فرهنگی هنری به سالهای نه چندان نزدیک برمیگردد؛ آنجا که علاقهمندان سینما در صف خرید بلیت جشنواره فیلم فجر در دهههای ۶۰ و ۷۰، پا به پا میشدند تا نوبتشان سر رسد. صف بستن برای خرید بلیت سینما برای نسل امروز دیگر معنا ندارد. وقتی این خاطرهها را میشنوند، با خندهای معنادار میگویند: «چرا باید برای خرید بلیت سینما رفت توی صف؟».
چون آن زمان باید حتماً حضوری بلیت میخریدیم و دلیل مهمتر اینکه فیلمها ارزش صف بستن داشتند. روزگاری بود که اگر روی پرده سینما یک فیلم را نمیدیدیم از کفمان میرفت. اکران فیلم که تمام میشد یا به هر دلیلی فیلم پایین کشیده میشد به هیچ صورت امکان دسترسی به فیلم وجود نداشت. نه پخشکنندههایی مثل دیویدی و سیدی پلیر در دسترس همه بود که فیلم را بگیریم و ببینیم، نه پلتفرمی بود که بعداً فیلم را آنلاین ببینیم و نه تلگرامی که بتوان با حجمهای مختلف فیلم را دانلود کرد. این تصویر که در خانه در حالی که لم دادهایم روی مبل با یک ظرف تخمه جلو دستمان ، بتوانیم فیلمها را با فاصله کمی از اکران با هر تعداد رفیق، دوست، آشنا و خانواده ببینیم، آرزویی محال بود.
مثال واضحش فیلم «آدم برفی» است که همه میخواستیم ببینیم اکبر عبدی چطور «درنا» شده. هر روز اخباری منتشر میشد که «آدم برفی» از پرده سینمای فلان شهر پایین کشیده شده، سعی میکردیم برویم آن را زودتر ببینیم تا وقتی از سینمای شهر ما هم پایین کشیده شد، پز دیدن آن را به همه بدهیم.
اگرچه خاطره صف بستن برای کتاب حتی برای ما دهه شصتیها چندان معنا ندارد ما در دهههایی به دنیا آمدیم و رشد کردیم که گویا بنا بر این بود که کتاب اهمیتش را از دست بدهد. تیراژها هی کم و کمتر شد تا الان که خبر چاپ کتاب در یک نسخه هم به گوش میرسد. کتاب آنقدر گران شده که کسی نمیتواند برای خریدنش دست به جیب بشود اگرچه آدم کتابخوان راهش را پیدا میکند اما در این شرایط دیگر نمیتوان به راحتی از ترویج کتاب و مطالعه صحبت کرد و مضحکه عام و خاص نشد. هر روز خبر تعطیلی فلان کتابفروشی را میشنویم یا میبینیم کتابفروشها برای بقا دست به دامن فروش کالاها و اقلام جانبی شدهاند. با این حال میبینیم هنوز برای خرید و امضای کتاب صف بسته میشود اتفاقاً صفها طولانی هم هستند، اما برای کتاب خانمها و آقایان سلبریتی. انگار نویسندگی از این دست به آن دست شده؛ نویسندههای واقعی از صحنه نویسندگی و خلق کتاب کنار رفتهاند و جایشان را دادهاند به بازیگران قلم به دست.
نسل امروز اتفاقاً صف زیاد میبیند اما صف برای اقلام معیشتی ارزان و مورد نیاز. در این وانفسای گرانی و تورم هر جا خبری از کالای ارزان باشد مردم هجوم میآورند برای باز کردن گره زندگیشان. در این زمانه صف برای گوشت، مرغ، برنج یا روغن منطقیتر به نظر میرسد تا صف بستن برای فیلم دیدن یا امضا گرفتن از یک نویسنده.
اگرچه دیدن این مناظر خیلی غمانگیز است، اما مثل همیشه باید خدا را شکر کرد چون با دیدن شرایط فعلی باید پیشبینی کرد در آیندهای نه چندان دور باید صف بایستیم برای مثلاً مدتی اقامت در جایی که اندکی هوا باشد تا نفس بکشیم، آب پیدا شود تا بیاشامیم و یا مواد غذایی ارزان برای زنده ماندن.
شاید آن زمان دیگر نوشتن از صفهای فرهنگی هیچ معنایی نداشته باشد و کسی که بخواهد از این چیزها بنویسد باید فحش و لعنت مردم زمانهاش را بپذیرد که الان از چه مینویسی وقتی آبی نداریم بخوریم، هوایی نیست، نفس بکشیم و اصلاً مگر میشود با کتاب و فیلم سیر شد!
در زمانهای که باید برای بقا جنگید، نوشتن از فروش پایین سینما و تیراژ پایین کتاب چه موضوعیتی دارد؟
۱۳ آذر ۱۴۰۴ - ۰۱:۲۵
کد خبر: ۱۱۱۴۵۷۹
استقبال مردم از فیلم دیدن، کتاب خواندن و گشتهای فرهنگی روزبهروز کمتر میشود. نگاهی گذرا به آمار فروش سینماها و میزان فروش کتابها این ادعا را تأیید میکند.
زمان مطالعه: ۳ دقیقه
منبع: روزنامه قدس




نظر شما